

هنـوزم میکشـم از بهمنـی کـه
تـوو رفتـیو دلـم آتیـش گـرفتـه
چـی غیـرَ ز خـاطره جامونـده از تـو
می بینـی سـرنـوشت بازیش گرفتـه


دلـم قنـج مـیره واسـه بچـه ای کـه
گـاهی تـوی وجـودت لـوس میشـه
رو بـانـد گـونـه هـات لبـهام وقتـی
هـواپیـمای یـاک روس میشـه


لبخنـدهای تـو یـه میـراثن
بایـد یه روزی ثبـت ملـی شـن
مجنـون تـو میشـم اگـه حتـی
هفـت اسمـون لبـریز لیلـی شن


تـو تـابلوی کـدوم نقـاش معـروفـی
چـه رازی پشـت لبخنـدای زیبـاتـه
ظـرافـت هـات بیـش از حـد معمـوله
چـه ریـزه کاریایـی تـوی سیمـاتـه
واقعا صمیمی و محاوره این کارو برداشتی.موفق باشی مهدی عزیز