نه؛ را(ه) نداره حتی با تَشر
فوق العاده ست آخه این بشر
دل نمی کنم اون مالِ منه
مالِ این دلِ هنجار شکنه
دشمنی چرا، با دل میکنی
حرفای دل و چرا ول میکنی
توو کتم که نه؛ اصلا نمیره
حرفای تو و دل یربه یره
تو قصه نساز، تو حرف نزن
مشکلت چیه تو با دلِ من
برپا نکنی این فاجعه رو
توو دلم بمون، از دلم نرو
خیالِ خامِ ته؛ دل کندنِ ما
عقل تو رو خدا، سرِ عقل بیا
سودایِ سَره، از همه سره
اونی که تونست، عقل و ببره
12
بازدید 446 واگذار نگردیده
بند اول ترانه اتون به نظر مياد كه شما عمدا ميخواستيد از واژه تشر و بشر استفاده كنيد چون من كاربردي در روند روايت شما از اين بند نميبينم.من خودم گاهي اوقات واژه هايي كه نو و تازه هستن رو يه جايي يادداشت ميكنم و زمان نوشتن ترانه يه نگاهي هم به اون واژه هاي دوست داشتني ام ميكنم.ترانه شما در يك قسمت هايي دچار پارادوكس ميشه ،مثل عقل تو رو خدا سر عقل بيا..در حالي كه ترانه ي شما با عنوان عقل نوشته شده ولي شما در آخر دل را برنده اعلام كرديد.ببخشيد نميخواستم طولاني بنويسم و در كل ميتونست ريتم ترانه اتون زيباتر باشه..موفق باشيد.