
پٌر میشه گوشِ کوچه از رگبارِ فریادت
وقتی که کاری بر خلافِ میلِ تو باشه
میلرزه قلبم از نگاهِ تند و جلّادت
وقتی که کاری بر خلافِ میلِ تو باشه
اینجا همش حرفای تو میشه فقط اجرا
انگار هستم برده روی عرشهی کشتی
دستور میدی بادبانها رو بکش بالا
دیگه منو با این همه ارد و ادا کشتی
زنجیر بستی گردنم عینِ سگه گلّه
گاهی یه تیکه استخون پرت میکنی سمتم
فکرت فقط اینه حواسم باشه به گلّه
گاهی یه تیکه نونِ خون پرت میکنی سمتم
قانونِ این خونه فقط اینه که چی میگی
باید مثه کلفت همش مشغولِ خدمت شم
اصلا نمیفهمی که حرفاتو به کی میگی
فک میکنی که حقّمه مشمولِ خدمت شم
دائم تحمّل میکنم سردی یِ دستاتو
این کارِ هر روزِ منه از صبح تا مهتاب
وقتِ غذا خوردن سکوت میشم کنارِ تو
زل میزنم آهسته توی برکهی بشقاب
راضی نمیشی بس که دیدت دائما ماتِ
عینِ یه گرگِ گشنه بیاندازه بیرحمی
حسّت به من اندازهی گاو و خروساتِ
احساسِ غمگینی یِ چشمامو نمیفهمی
باید اجازهش رو بدی هر چی که میپوشه
هیچ اختیارِ کم نداره این منه غمگین
واست مهم هم نیس با غصّه همآغوشه
هیچ اختیارِ کم نداره این منه غمگین
عینِ عقابی که گرفتی موشُ تو چنگش
از اون نگاهِ اخمآلودِ تو میترسم
آخه همیشه گیره کفشِ رفتنم لنگش
باید مجوّز رو خودت صادر کنی واسم
تنها زمانِ خواب میشی مهربون و خوب
بس که سگِ شهوت تنت رو گاز میگیره
وقتی نیازت رفع شد جای منه تو جوب
این کفترِ زخمی تو مشتت باز میمیره
دائم تحمّل میکنم سردی یِ دستاتو
این کارِ هر روزِ منه از صبح تا مهتاب
وقتِ غذا خوردن سکوت میشم کنارِ تو
زل میزنم آهسته توی برکهی بشقاب
.
.
#Sepehrsaravi
0
بازدید 778 واگذار نگردیده